- مردم داری
- مدارا و ملاطفت، خوش رفتاری با مردم
معنی مردم داری - جستجوی لغت در جدول جو
- مردم داری
- بخوشی و نیکی رفتار کردن مماشات با خلق خدا پاس خاطر مردم داشتن: ز دست ما اسیران پاس دلها بر نمی آید برنگ سرمه مردم داری از ما بر نمی آید. (شفیع اثر) (ایهام)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که با مردم خوش رفتاری کند
کسی که با مردم بخوشی رفتار کند آنکه با دیگران مماشات و مدارا کند: و مردم دار و خداوند دوست بودی
سمت پرده دار حاجبی حجابت سدانت، دربانی، پرده پوشی
شغل و سمت پرده دار، دربانی
دارای مادر بودن داشتن مادر، نگاهداری از مادر
تغذیه از گوشت آدمی آدم خوری
اذیت مردم ستمگری ظلم: من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم. (حافظ)
گارد مرزی
آنکه دارای صورت وقیافه انسان است، آنکه دارای روش انسان واقعی است: همچنین در سرای حکمت و شرع آدمی سیر باش و مردم سار. (سنائی)
عمل و شغل مرغدار نگاهداری مرغ تربیت مرغان
دارای خصلت انسانی، برای مثال همچنین در سرای حکمت و شرع / آدمی سیر باش و مردم سار (سنائی۲ - ۱۴۱)